نزدیک اذان یه مشت توت خشک و خوراکی دستش بود به منم تعارف کرد، گفتم مامان من روزه ام نمی تونم قبل از اذان چیزی بخورم، بعد از اینکه روزه رو براش شرح دادم، گفت وقتی اذان بگه می تونی بخوری از این توتا؟
صدای اذان که بلند شد یه دونه توت از خوراکی هاش مونده بود که درواقع برای من نگه داشته بود، داد بهم گفت مامان اذان میگه، افطاری بخور.
+برای مادرمون کارهای ساده ولی با محبت انجام بدیم او خیلی خوشحال میشه، و البته قطعا پدرمون نیز هم. انجام بدیم، دعاهای خوبی از شادی دلشون به زندگیمون سرازیر میشه.
درباره این سایت